باران که میبارد
دلم برایت تنگ تر میشود؛
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم،
آسمان گریه
دلم برایت تنگ تر میشود؛
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم،
آسمان گریه
قهوه یا کاکائو ؟
فرقی نمی کند !
تو کافئین خالصی …
حتی خیالت ،
خواب را از سرم می پراند !!!
فرقی نمی کند !
تو کافئین خالصی …
حتی خیالت ،
خواب را از سرم می پراند !!!
دوست می دارمـش … امـّـا …
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : ” مرسـی !! ”
یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد …
یــا چـه می دانـم …
مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت …
می تـرسـم از اینــکـه
هـرچـیـزی بـگویـد جُـز :
” مــَــن هـم دوسـتت دارم … ”
نفست باران است ،
دل من تشنه ی باریدن ابر ،
دل بی چتر مرا میهمان کن . . .
آرزویم با تو بودن است؛
اما نه به بهای پا گذاشتن روی آرزوی تو؛
آرزویم این است که؛
بخواهی و بمانی؛
نـــه ایــنــکــه بــمــانــی بــه خــواهــشـــم ...!
غـــــــــــــفلت کرده ای مـــــــــــادر ...
پـــــــــــشت این قـــــــــلب عـــــــــــــاشق ،
فرزنــــــــدت آرام آرام جـــــــــــــــــان میسپارد ...
و تــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــو ،
فرامــــــــوش کردن را به او نــــــــــیاموخته بـــــــودی ... !!!
تعداد صفحات : 18
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت